نیکان اسیب دیده
الهی بمیرم برات نیکانی: نیکان جون ظهرا نمیخوابی منم برای اینکه اذیت نشی شبا ساعت هشت و نیم نه می خوابونمت.ولی باز کله صبح بیدار میشی...٢ روز پیش ساعت یه رب به ٦ بیدار شدی میخواستی به زور منم بیدار کنی شروع کردی به کله زدن به من بالای سر منم ١ لیوان بود واااااااااااااای محکم سرت خورد به لیوان ...........لیوان شکست و پوست سرت و پاره کرد.واااای وااااااای واااای خدا میدونه چقدر خون ازت رفت...خیلی هم گریه کردی منو باباهم که داشتیم میمردیم...سریع بردیمت بیمارستان میلاد سرت و بخیه زدن...ولی خدا خیلیی بهت رحم کرد که شیشه تو چشمت نرفت عزیزم.... خدا رو شکر الان ٢ روزه که گذشته و حالت بهتره...اینشالاه که دیگه هیچوقت چیزیت نشه نفسم.... ...
نویسنده :
مامانی
17:18